2 شعر مظلوميت فلسطين
مظلومیت فلسطین فراموش نشود
مرضيه اسكندري شاعر و خوشنويس جوان كشورمان دو شعر درباره مظلوميت فلسطين و غزه سروده است.
براي مظلوميت فلسطين و غزه
***
مثل باران بمب ميبارد ولي
نخلها دلبسته بر آل علي
مثل باران بمب را باور كنيد
چند روزي زير باران سر كنيد
باز باران بيترانه ميرسد
بمبهاي بيبهانه ميرسد
باز ميبارد به سربازان مرگ
باز ميريزد از آن بالا تگرگ
باز آشوبي است در روي زمين
باز خمپاره، مسلسل تانك مين
نخلهاي تشنه سرگردان باد
زنده ميري را كسي يادم نداد
پايبند نخل و زيتونيم ما
تا ابد همسايه خونيم ما
خون ما نخلي دلاور ميشود
صبر كن ايام غم سر ميشود
ميرسد مردي مبارك پي ز راه
ميزند شمشير او پشت گناه
غزه را، چشمش چراغان ميكند
يك نظر بر خلق افغان ميكند
داد مظلومان به گوشش ميرسد
بر همه عالم خروشش ميرسد
مينوازد نغمه ی چاووش ها
شاد باشيد اي زغم خاموشها
اي همه مظلومها شادي كنيد
اين قفس را رنگ آزادي كنيد
اي فلسطين اي فلسطين شاد باش
ميرسد شيرين بيا فرهاد باش
غزه شادي كن كه ميآيد بهار
گل ببار و گل ببار و گل بباد
«ارث پدر»
***
از فلاخن تو سنگ، شعله ميكشد بزن
سنگ شد سلاحتان، پيش تانك اهرمن
آب ديده ميشويم، زير تيغ خصم
تير را بگو: ببار، تيغ را بگو: بزن
سنگها شهاب شد، رفت سوي آسمان
اينك اين ستارههاست، سنگهاي مرد و زن
آه ميكشم و سنگ پوش شعله ميشود
آه مان گهي لباس آه مان گهي كفن
ما لباسمان كفن، سنگها سلاحمان
بيوطن مگو كه هست، قدس و غزهمان وطن
صهيونيست چكمهپوش با عروسكم چه كرد؟
كشته شد عروسكم زير پاي آن لجن
غم مخور كه اسب ما، بيسوار و زين شود
چون فلاخن پدر، ارث ميرسد به من
براي مظلوميت فلسطين و غزه
***
مثل باران بمب ميبارد ولي
نخلها دلبسته بر آل علي
مثل باران بمب را باور كنيد
چند روزي زير باران سر كنيد
باز باران بيترانه ميرسد
بمبهاي بيبهانه ميرسد
باز ميبارد به سربازان مرگ
باز ميريزد از آن بالا تگرگ
باز آشوبي است در روي زمين
باز خمپاره، مسلسل تانك مين
نخلهاي تشنه سرگردان باد
زنده ميري را كسي يادم نداد
پايبند نخل و زيتونيم ما
تا ابد همسايه خونيم ما
خون ما نخلي دلاور ميشود
صبر كن ايام غم سر ميشود
ميرسد مردي مبارك پي ز راه
ميزند شمشير او پشت گناه
غزه را، چشمش چراغان ميكند
يك نظر بر خلق افغان ميكند
داد مظلومان به گوشش ميرسد
بر همه عالم خروشش ميرسد
مينوازد نغمه ی چاووش ها
شاد باشيد اي زغم خاموشها
اي همه مظلومها شادي كنيد
اين قفس را رنگ آزادي كنيد
اي فلسطين اي فلسطين شاد باش
ميرسد شيرين بيا فرهاد باش
غزه شادي كن كه ميآيد بهار
گل ببار و گل ببار و گل بباد
«ارث پدر»
***
از فلاخن تو سنگ، شعله ميكشد بزن
سنگ شد سلاحتان، پيش تانك اهرمن
آب ديده ميشويم، زير تيغ خصم
تير را بگو: ببار، تيغ را بگو: بزن
سنگها شهاب شد، رفت سوي آسمان
اينك اين ستارههاست، سنگهاي مرد و زن
آه ميكشم و سنگ پوش شعله ميشود
آه مان گهي لباس آه مان گهي كفن
ما لباسمان كفن، سنگها سلاحمان
بيوطن مگو كه هست، قدس و غزهمان وطن
صهيونيست چكمهپوش با عروسكم چه كرد؟
كشته شد عروسكم زير پاي آن لجن
غم مخور كه اسب ما، بيسوار و زين شود
چون فلاخن پدر، ارث ميرسد به من
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی